باز گشت آزاده گان عزیز را گرامی می دارم
سالروز بازگشت آزادگان
رایحه آزادی
خورشید آرام آرام، از پس کوه ها بیرون آمد و بر سقف آسمان پدیدار شد و پرتوهای طلایی اش را بر زمین پراکند. رادیو بغداد در صبح روز 24 مرداد ماه، خبر ارسال نامه ای را از سوی صدام و خطاب به رهبر و ریاست جمهوری، اعلام کرد. وی در خلال نامه به تمام خواست های مشروع ایران جواب مثبت داد. پس از شنیدن این خبر موج شادی در به پا خاست. همگان دست به سوی آسمان بردند و جبین بر خاک ساییدند و سجده شکر به جای آوردند.
به ادامه مطالب بروید
در انتظار مسافران کربلا
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور آخرین روز اسارت فرا رسید و اسرا یکدیگر را در آغوش می کشیدند. از یکدیگر حلالیت می طلبیدند و قرآن را بر سر همدیگر می گرفتند و یکدیگر را به آیه های ملکوتی می سپردند. در مرز خسروی بانگِ «به کنعان رسیدگان» طنین انداز بود. اتوبوس های آن سوی مرز عراق بمنزله فرشتگان نجات در انتظار مسافران کربلا بود. همگان خاک پاک وطن را توتیای چشم کردند. با مشاهده هر ایرانی رگ حیات در اندام تکیده هر آزاده ای جان می گرفت.
مزار امام، پذیرای آزادمردان
به یاد آن روز که به قصد جبهه های نبرد، به جماران رفتیم، تا دعای پر مهر پیر جماران را بدرقه راه خود کنیم و موعظه های عرفانی اش را در جای جای قلبمان بگنجانیم. دریغا! دریغا! که هنگام رجعت مرکب آهنی ما را نه به سوی جماران، بلکه به سوی بهشت زهرا هدایت کرد. پس سینه زنان و گریه کنان خود را بر مزار او ـ که در پشت انبوهی خاک خفته بود ـ رساندیم و اندوه تنهایی را با اشک سرودیم.
آزاده ی شهید
به یاد آنان که در ایام اسارت بر اثر شکنجه های دژخیمان شراب عشق نوشیدند. پروردگارا، تو خود می دانی که شرم دارم از دیدار مادر آزاده شهیدی که به دیدارم بیاید، در حالی که قاب عکس فرزندش را با دستان لرزان در برابر دیدگانم نگه دارد و با چشمانی منتظر مژه بر هم نزند و در نگاهم چشم بدوزد. شرم دارم از دیدار همسر آزاده شهیدی که به دیدارم می آید در حالی که فرزندش گوشه چادر مادر را در دستان کوچکش جمع می کند و آهسته و بی صدا می گرید...
به مناسبت سالروز ورود آزادگان
«صد کهکشان ستاره و خورشیدند
آزادگان چنین که درخشیدند
دوشینه در محاق فرو رفتند
امروز گر ز پنجره تابیدند
ای عشق! این قبیله درد آلود
شمعند و در هوای تو رقصیدند
گل های التیام اسارت را
از باغ صبر و حوصله می چیدند
با ما اگرچه هم نفسند اما
خلوت نشین محفل ناهیدند
بس ریشه ها به کرب و بلا دارند
گر از هجوم باد نلریزیدند
از شوق یک اشارت ساقی بود
آنقدر محنتی که پسندیدند
اما دریغ این همه نیلوفر
دور امام خویش نپیچیدند»
تاریخ : دوشنبه 94/5/26 | 12:0 عصر | نویسنده : حاج شهنام دراوه | نظرات ()